در خیابان امروز طبل وپرچم دیدم
برلب آدمها خنده را کم دیدم
روی اسبی دیدم بچه ای کو چولو
مادر من می گفت آب می خواهد او
توی هیئت ؛بابا ژاکت مشکی داشت
در کنارش مردی یک علم را برداشت
مادر من می گفت روز کوچ گلهاست
این عزاداری ها یادی از عاشوراست
لطفا نظرات ارزشمند خود را در کادر زیر وارد نمایید
اکنون :
05:37 شنبه, 20 اردیبهشت 1404
لینک های زیر، مختص ورودی های جدید می باشند
لینک های زیر، مختص دانش پذیران ثبت نام شده در مرکز آموزشی می باشند